پیرتر
از وقت نبودنت کمی پیرترم
با حرف و کلام خویش درگیرترم
انقدر نوشتم و نیامد مفهوم
مجبور بکار با غلطگیر ترم
این شعر حروف قافیه کم دارد
با بدعت صد ردیف تزویر ترم
یک شعر بخاطر تو "این شعر" شده است
من عاشق سادگی تغییرترم
آواز رسیدن سحر در ذهنت
من بانگ بجا مانده ی شبگیر ترم
هر ثانیه ام در نفست باقی ماند
بی وقت شدن، با تو کمی دیرترم
با تو ته انحطاط، اعدام نبود
امروز ببین شقیقه، تک تیر ترم
امروز که شهر یک قفس میشودم
امروز که شعر بی تو زنجیرترم
یک شکل بدون معنی و مبهم بود
آواز غمین بی تو تصویر ترم
یک نقش نهایی از غروبی خاکی
یک درد ابد که از عطش سیرترم
یک مرد که بی شمار کم آورده است
یک الکلیم که با تو تقطیرترم
پیوسته در اندیشه که دنیا با ماست
"من مطمئن از حکمت تقدیر ترم"
آغوش زمین برای ما باز نشد
ما، ما نشدیم و من بتقصیر ترم
آهن بمیانمان، من و تو دیوار
همراه براده ای که اکسیر ترم
اما نشد این سد مخوفان ویران
این آب زمین ریخت، نفس گیر ترم
آخر نشد این شعر کمی باز شود
انگار که شایسته ی تعزیر ترم
مجتاز چو شاهی که سقوطش حتمی ست
یک زخم زده، لایق شمشیر ترم
سیگار شدم، کشیده در تاریکی
ماتیک بروی پنبه تکثیر ترم
با من نرسید تا طلوع این خورشید
با من نرسد کمان که من تیر ترم
وقتی که تمام شد، من و شعرم دود
از وقت نبودنت کمی پیرترم
13 خرداد 1394
تهران
- ۹۴/۰۴/۱۷