The Empire of Newverica

در تکیه چارچوب بی ژرف/ مردیست که سایه اش سپید است

The Empire of Newverica

در تکیه چارچوب بی ژرف/ مردیست که سایه اش سپید است

چیز خاصی نیست، یک عمر است که حرف میزنیم و حرف میزنیم. یک گوشه ای میگیریم، دنج و راحت و باز هم حرف میزنیم، هی بحرف زدن ادامه میدهیم تا آخرش بمیریم. چند نفس داریم که هر روز بانحطاط نزدیک ترمان میکند، حیف است که درشان فقط هوا باشد و بی صوت، حیف نیست؟

آخرین مطالب

روزهای تلخ ادبیات متعهد

چهارشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۱۳ ب.ظ

ادبیات برای مردم یا ادبیات برای ادبیات؟ پرسشی که قرنها جوابی متقن و پایانی برای آن ارائه نشده است. آیا باید همانند روب-گری‌یه ادبیات را منفک از مشکلات جامعه و سیاست تلقی کرد و آنرا، به تنهایی دارای جایگاه و خواستگاه نشان داد و یا به مانند نگاه برشت، آنرا در خدمت اجتماع و جامعه تلقی کرد؟ مسلماً این نگاه، خارج از نگاه سیاست زدگی ادبیات نیست. بلاخره ادبیات باید در مقابل یا در کنار سیاست حرکت کند. یا از مشکلات اجتماعی حرف بزند (و در مقابل، از زیبایی های اجتماعی) و یا باید مسئله اجتماع را بتمامی رها کند و به دنبال خودش بگردد.

نظری که روب-گری‌یه برای رمان نو ارائه داد، شاید برای محیطی که او از آن برخاسته بود مناسب باشد، اما وضعیت فرانسه دوران او، با وضعیت اجتماعی-سیاسی اطراف دنیا تفاوتهای شگرفی دارد. محیط آزاد، طرز فکر آزاد از اجتماع تولید میکند. محیط بسته، طرز فکری وابسته به اجتماع و توده مردم. این نظر خوآن گویتیسولو است و نویسنده بتمامی با آن موافقت میکند. اما بنای سخن.

ایران امروز، تفاوت فاحشی با فرانسه روب-گری‌یه دارد. محیط باز و آزاد نیست. درست است که کتابها امروز کمتر سانسور میشوند و کمتر زیر فشار تولید میشوند، ولی بازهم، در چنین محیطی، طرز فکر انقلابی طلوع میکند و ادبیات متعهد ظاهر میشود. ادبیاتی که در مدح یا ذم دولت، سیاست و اجتماع پیش میرود و به هر شکلی بروز پیدا میکند. دهه سی و چهل شمسی را تصور کنید. محیطی که بخاطر فشارهای سیاسی، به دو جبهه همراه با شاه و مخالف شاه تبدیل شد و تمام شعر فارسی را، که طلایه دار ادبیات فارسی در تمام قرون است، به خود اختصاص داد. احمد شاملو و مهدی اخوان ثالث، به عنوان بزرگترین های این دوره مطرح میشوند که بتمامی بر ضد دیکتاتوری و مشکلات اجتماعی ایستاده بودند. اما این نگاه به ادبیات دهه سی و چهل اشتباه است. 

در همین دوران فعالیتهای احمدرضا احمدی و رؤیایی در موج نو اوج گرفت و شعر حجم زاده شد. در همین دوران فروغ فرخزاد وارد جریان شعر شد. در همین دوران خانلری، توللی و نادرپور رمانتیک سرایان ایران محسوب میشدند. این افراد، نه همراه و نه علیه نظام و حکومت بودند. نه به تمامی همراه مردم بودند، نه بتمامی همراه حکومت. اینان شعر را، و به پیروی از آن ادبیات را، مستقل میدانستند. در همان بحبوحه سیاست زدگی اجتماع هم کسانی بودند که ادبیات را دربرابر سیاست میدیدند و تعهدی بر گردن ادبیات حس نمیکردند.

در نوع خود عجیب است. جامعه ای انقدر سرکوب شده باشد و در عین حال، از ادبیات برای ادبیات، یا همان هنر برای هنر دفاع کند. چیزی که در روسیه دوران استالین، یا اسپانیای دوره فرانکو، یا مکزیک بعد از شکست زاپاتا یافت نمیشد. ایران شاید ناقض تمام مفاهیمی باشد که در گرو آن وظیفه ادبیات تبیین میشود.

امروز نیز خارج از ادوار تاریخی شگفت انگیز شعر و نثر فارسی نیست. اما امروز یک تفاوت اساسی با تمام قرنهای دیگر ادبیات دارد. وقتی اخوان ثالث بر شعر نو حکومت سمبولیک اجتماعی را بنا نهاده بود، پر خواننده بود. شنیده میشد. و همچنین احمدرضا احمدی و فروغ فرخزاد و رؤیایی. هر جبهه ای، صدایش به گوش میرسید. صدای ادبیات متعهد، شاید رساتر بود. چرا که سخن مردم بود و مردم حرفهای خودشان را در ادبیات جست و جو میکنند. 

امروز اما ادبیات متعهدی نیست. قلمرو شعر به دست کهنه و نو افتاده است. هیچ یک برایش جامعه و اجتماع مهم نیست. قلمرو داستان که به نابودی سر نهاده و صدایش از عمق چاه ظلمانی به سختی شنیده میشود و هیچ رگه ای از تعهد در آن بچشم نمیخورد. و حتی بدتر از این فکر، این است که ادبیات متعهدی هست، ولی دیده نمیشود. که این با نبود فرقی ندارد. که یعنی مردم سخنانشان در ادبیات را جست و جو نمیکنند. دیگر نمیکنند.

شاید بهمین دلیل باشد که شاعرانی بسیار سطحی سرا، و بی هیچ هنر شاعری درخور شأن، به سادگی هر چه تمام تر کلماتی با پیش زمینه مشخص را کنار هم قرار میدهند و شاعر میشوند. محبوب میشوند. ترانه هایشان از همه جا بگوش میرسد. و شاید بخاطر همین مرگ آرام ادبیات متعهد باشد که موسیقی زیرزمینی اوج شگفت انگیزش را آغاز نمود و جای پایش را در گوشهای مردمی که تشنه تعهد فکری بودند باز کرد. این روزهای تلخ ادبیات متعهد، شاید به نفع باقی هنرهای بی نظیر این بوم باشد، اما مسلماً بنفع ادبیات و جایگاه رفیعش نیست. جایگاهی که روز بروز پایین تر می آید و محوتر میشود.

  • م. مجتاز

نظرات  (۳)

ادبیات برای ادبیات.
مردم،می شن مخاطب عام.مخاطب عام هم ادبیات به معنای واقعی کلمه رو نمی خواد،یکم غذای فست فود [عملا رمان عاشقانه]می خواد که بریزه تو مغزش و خودشو آدم بافرهنگ نشون بده.
پاسخ:
اینجا مسئله ابداً درخواست نیست. توی جامعه درحال سرکوب، ادبیات یک وظیفه خیلی مهم داره، اونم اطلاع رسانیه. آدمهای مهم و ادبیاتی هم درگیر سیاست میشن، نمونه آوردم، دهه سی و چهل، مهمترین فاز فکری توده بود و تمام شاعران وابسته بهش شاعر خوب تلقی میشدن. و الآن هم بگن شاعر خوب شعر نو ایران کیه، کسی نمیگه براهنی یا رویایی، میگن اخوان. درحالی که سطح اخوان فست فودی نیست، بسیار هم قویه. محتوا اینجا محتوای مردمی بوده و موندگار تر شده. این بحث صدالبته بجایی نمیرسه، چون تفاوت دیدگاهه. ولی مسئله من این بوده که ایران به ادبیات متعهد نیاز داره، وضعیت درحال سرکوبه. و دیده نمیشه این ادبیات متعهد، این یه مشکل حاده. باید دیده بشه. باید خونده بشه. یا نیست، که د بدتر!
something like "Erich is quiet of an anti-racist. In a better way than Dymphna" while I was trying to defend Erich for charges of racism?Do you recall your reaction? It was so hysterical that I refrained from comment it thinking "it's not worth it", "it will do no good to anybody".Well, ask an independent person to read this thread and its comments and then, then you may understand why I said what I said and what I medai.Coratnlly.
  • http://lookupweb.us/goldstream.org
  • Agreed with point, It means you need to have qulity product, service or content that you wish to make viral…… only then it's possible. You can't make everything viral.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی