The Empire of Newverica

در تکیه چارچوب بی ژرف/ مردیست که سایه اش سپید است

The Empire of Newverica

در تکیه چارچوب بی ژرف/ مردیست که سایه اش سپید است

چیز خاصی نیست، یک عمر است که حرف میزنیم و حرف میزنیم. یک گوشه ای میگیریم، دنج و راحت و باز هم حرف میزنیم، هی بحرف زدن ادامه میدهیم تا آخرش بمیریم. چند نفس داریم که هر روز بانحطاط نزدیک ترمان میکند، حیف است که درشان فقط هوا باشد و بی صوت، حیف نیست؟

آخرین مطالب

برهم کنش روایی

سه شنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۱ ب.ظ

پاییز جانم، سلام! خوبی عزیزم؟ 

نع.

خب، میگفتم. اینجایی که من ایستاده ام، جای بدی است. میان خیابان است. چراغ سبز است و زنجیر گیر کرده، طبعاً توی دنده نمیرود، من پدال الکی میزنم و پشت سری بوق میزند. پاییز جان، چطوری؟ چرا نمیباری؟ بگذریم که تنها باری که با دوچرخه تصادف کردم به واقعیت در یک روز بارانی عجیبی بود که دست تو هم نبود، تقصیر شهریور بود و نگرفتن ترمز زیر باران و حال ما خوب است، اجمالاً، ولی تو ببار. به درک که نگیرد ترمز و با فرق سر کلاهپوش به درخت سلامی دوباره باید کرد. به درک. به انتم لایعقلونت باشد حقیقت امر.

خانم عزیز گرامی که نمیتوانی، حق نداری مذکر باشی، پاییزکم، بگو ببینم. از چیزهای من خبری نیست؟ همان چیزهای هر ساله. همان عطسه ها، همان اگزما گونی که همین الآن گرفت و خارید و خارانده شد. همان چیزها. همان رفقا، آدمها، همانهایی که اگر نباشند من دپرس میشوم، لاک پشت میشوم، در لاک خودم حل میشوم، آرمادیلو شده ام. یک زره پوش بی دفاع. یک پنجره وابسته به آنچه در آنسویش نهفته است. حالا اینها مهم نیست، مهم این است که خبری ازشان نیست. این همه گذشته است، من هنوز هیچ جا ننشسته ام. نشسته ام، غر نمیزنم، ولی اگر میدانستند اینان که یک روز من با نیم ساعت دیالوگ ساخته میشود، انقدر حرف زدن را دستکم نمیگرفتند. بهرحال، عزیزم بیا ولش کنیم. خودت خوبی؟ از دیگران چه خبر؟

همان دیگران، همان...

پاییز مرده بود. یک جنازه بود توی وان. سرد و ساکت. مونده تن یه جنازه توی وانت. پاییزم، مردی؟ به درک. زمستان هست. یک شالگردن فیروزه ای لازم دارم. هیچ تصوری ندارم از کجا باید پیدا کنم، بخرم. ولی انگار مجبورم. تولد است امروز. چه جالب. برای فرد متولد کادو گرفته ام. عجیب نیست، برای همه میخرم. این دفعه دو کادو است، عجیب شد، یکی از دو کادو کتابی است که خودم خوانده ام. شگفت انگیز است. چرا؟ چرا باید چنین کاری بکنم؟ نمیفهمم. خودم هم درجریان نیستم. ولی دوست دارم چنین باشد. دوست دارم حقیقت لابلای چند جزء کلمه مخفی باشد. شگفت انگیز است. درگیر یک دژاوو شده ام، انگار الآن مهر نیست، الآن اسفند 93 است، من در انتظار روزهای خوش عید مانده ام و ناگهان قرار است از آسمان شهاب ببارد. نه قشنگش، از آنهایی که روی سر میبارند و نسل دایناسور منقرض میکنند. چرا هنوز منقرض  نشده ام؟ شگفت انگیز است.

این یک سلسله حرف است که با برهم کنش روایی در هم آمیخته شده، در نتیجه مهم نیست نتیجه چیست، حرف چیست. در این میانه خب مسئله اصلی این است که چه میخواهم. نمی دانم. چه دژاوویی! نوستالژیک.

امیدوارم به خودم. نیستم. نه اصلاً نیستم. دقیقاً مطمئنم همان اتفاقات رخ میدهند اگر این سیر کلید بخورد. چرا یک آدم نباید بداند از زندگی خودش و دیگران چه میخواهد؟ چرا یک آدم باید مثل مرغ ماهی خواری در تالابی مسموم و منقرض از نسل ماهی مستقر شود و هر روز برود در یک حوضش بنشیند و همه چیزش را در میان بنهد که مهاجرت پیش از موعد دیگران را به سمت خودش ببیند و لذت ببرد از جمعیت مرغهای مهاجر در میانه پاییز. پاییز جانم، عزیز دلم، من فقط تو را دارم، فقط تو را...

پاییز مرده است. اینک، امروز، پاییز زیر چنگال تو مرد... تو کشته خواهی شد... سزار، تو کشته خواهی شد.

دفعه قبل توطئه ام جواب نداد، میخواستم زیاد بنویسم که نخوانند، خوانده شد. توسط کسی که نباید. اینگونه بی تو، چنگ بر آسمان میزنم، بی مهابا... انقدر دلم میخواهد مجبور نبودم. انقدر، انقدر. که همه میفهمیدند من از چه چیز مینالم! ولی زورم نمیرسد به تدبیر زمین و آسمان و میترسم از تأثیرات بد احتمالی. چقدر من بدبختم. انصافاً. لطفاً ده نفر نیایید تأیید کنید. قرار است تأیید نکنید! بهرحال، مهم نیست. در این میانه، انتهایی هست که ابتدایش منم، و الخ، چه انتظاری است جز دیدن من، من، من؟ نزدیکتر به حهنم، منم، خودم بی شک.

روی ساحل جای قشنگی است؟ باید یک بار هم که شده امتحان کنم. از زندگی در میانه امواج خسته شده ام. نگم برات.

  • م. مجتاز

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی