انجماد
به درون کشیدن سرما
هرم دردهای پی در پی
اسکلت های بید تهی
از نفس های دود آگن فردی
زیر آوار اشک پژمرده
پا به پای درختها مرده
بین پس مانده های یک تخریب
لای شعر های خط خورده
استخوانهای دنده و فکش
از تداوم دنگ دنگ، پوسیده
پرتلاطم میان موجی که
غرقه گاه فسرده ی تردید
می شود انجماد گونه بر
کودک هور، در دل آزرده
کاش هیچکس نبود منتظرم
کاش ماجرایم عوض نمیشد که
شوق آخرین پک من و سیگار
نکند باز قلب سگ خورده
می تند در سیاهی ام انگار
عنکبوتی که تاج می دزدد
از سر بی کلاه پادشه زاده
از درون میخورد مرا آتش
مثل کبریت های در بسته
صندلی زیر پام نشکسته
دارم آویز، مثل من خسته
درد عشق بازی من و کولاک
هرزه پیکار کودک و یغما
له شدن زیر فکر های آلوده
در غروبم کشیده خطی گنگ
مثل قنداق، پای استیصال
میروم، یا می آیم اینک من؟
نقض گشتم درون استدلال
پهن میشوم پاک، روی این پرده
میسرایم در اوج استدعا
در غبار گذشتن مطرود
بلکه این رسد به دست آن کس که...
آخرین حرفهای کودک این بوده است
روی جیغ های افسرده
در تکاپوی لب به لب، تبعید
کین هیولا،
بر نمیگرده
م. مجتاز
11 بهمن 93
در قتلگاه نبودن.
سه برگ یک دفترنفراتکبودی کدرنوشته بر بادناتمامآبهای سرد، آسفالت خیسچهار
- ۹۳/۱۲/۱۵