In Pursuit of Being
تمام وقایع این روزهام، همین هاست. همین 9 چیز سه ریشه. از تغییراتی وجود، چرخش های شخصیت و حرکت های واقعی. و هیچ کدام از اینها انگار آنجور که میخواهم پیش نمیروند و این جالب نیست.
مفیدتر از قبل شده ام اما مسئولیت های این روزهام خیلی بهم نمیسازد. نمیدانم وقتی اکنون به این وضع افتاده ام، ده سال بعد چه خاکی به سر خواهم ریخت.
پ.ن: وقتی آدم ها را نفهمی، هی تز بدهی، هی فکر کنی همه را فهمیده ای، آن وقت کم کم از تو دور میشوند. کم کم به این نتیجه میرسند که این آدمی که بنظر میاید زیاد میفهمد، ابلهی بیش نیست. کم کم مردم میفهمند که واقعیت آدمها چقدر کذاست. و به این دلیل شاید همیشه دوست دارم حرف نزده باشم و ریلیتی خودم را به دریم دیگران بسط ندهم. باید یاد گرفته باشم تا الآن.
پ.ن: عجیب و غریب های عالم چرا انقدر به سمت هم چذب میشوند؟ و بدانید که این عجیب و غریبها، این روانی ها از منظر دیگران، اسطوره ها را میسازند. کمی هم نشان بدهم خودبزرگبینم جای دوری نمیرود.
بروزتر: جدیداً حس میکنم در چند ماه اخیر کلا هیچ اوجی نداشته ام که بدان تکیه کنم و بگویم من خوبم، من عالیم، من بهترینم. و فکر میکنم این شده که اینقدر بسامد آه و ناله ام بالاتر رفته و انقدر گیر داده ام که در افول بسر میبرم. شاید واقعا چرت هم نمیگویم و مدتهاست که اوج را ندیده ام. و این برای تو چه اهمیتی دارد؟
- ۹۳/۰۹/۰۷