در مدخل مجتاز دهخدا آمده است:
مجتاز. [مُ] (ع ص) کسی که بگذرد از جایی و قطع مسافت کند. مسافر. گذرنده از جایی و رونده و قطع مسافت کننده. عابر. سالک. گذرنده. رهگذار.
مجتاز یعنی همینها، یعنی کسی که راه میرود. یا مثل من، خیلی راه میرود و خسته نمیشود. عین حقیقت است، این نام هم از همینجا آمده است.
مجتبی محمدنژادم، دانشجوی کارشناسی ادبیات و زبان فارسی دانشگاه تهران، ورودی 93، متولد 21 آبان 1374. چون برای کسی مهم نیست این اعداد و ارقام، دلیلی برای پنهان کردنش بنظرم نمیرسد. دانش آموخته ی مرکز علامه حلی یک تهران، راهنمایی و دبیرستان، که افتخار بزرگی هم نیست، و چیز خاصی است برای خودش.
مثلاً شاعرم، که یعنی شعر میگویم و چیزهایی شبیه به آن. و مثلاً نویسنده ام، که یعنی چیز مینویسم و چیزهایی شبیه به آن. و مثلاً داستان نویسم، که یعنی داستان مینویسم و چیزهایی شبیه به آن. من حیث المجموع، جوانی که در هر مقوله ای که بوده دستی چپانده و در هم نمی آورد.
مجتاز. [مُ] (ع ص) کسی که بگذرد از جایی و قطع مسافت کند. مسافر. گذرنده از جایی و رونده و قطع مسافت کننده. عابر. سالک. گذرنده. رهگذار.
مجتاز یعنی همینها، یعنی کسی که راه میرود. یا مثل من، خیلی راه میرود و خسته نمیشود. عین حقیقت است، این نام هم از همینجا آمده است.
مجتبی محمدنژادم، دانشجوی کارشناسی ادبیات و زبان فارسی دانشگاه تهران، ورودی 93، متولد 21 آبان 1374. چون برای کسی مهم نیست این اعداد و ارقام، دلیلی برای پنهان کردنش بنظرم نمیرسد. دانش آموخته ی مرکز علامه حلی یک تهران، راهنمایی و دبیرستان، که افتخار بزرگی هم نیست، و چیز خاصی است برای خودش.
مثلاً شاعرم، که یعنی شعر میگویم و چیزهایی شبیه به آن. و مثلاً نویسنده ام، که یعنی چیز مینویسم و چیزهایی شبیه به آن. و مثلاً داستان نویسم، که یعنی داستان مینویسم و چیزهایی شبیه به آن. من حیث المجموع، جوانی که در هر مقوله ای که بوده دستی چپانده و در هم نمی آورد.