بهمن
تو بهمنی که لحظه لحظه بیشتر
نه آخرین نباش، باز باز، بیشتر
پک عمیق ریزشی درون شش
حمله کن به پیکرم که باز میشوی
و دست من به سوی توست، باز میشویم ما ز همدگر
طلوع کن، غروب را فرو شکن
که من کنار تو تداعی عروج میشوم
نرو، بمان، کنار من بشین، بحال زار، زار میزنیم در کنار هم
درون چاه عافیت سقوط میکنیم
و قطره های آسمان چکه چکه روی سر
تقابلی است با وجود گرم تو
نترس
هر چقدر قیر هست در درون چاه
عاقبت دو تکه نور میشویم
و در کنار هم طلوع میکنیم از دهان چاه
آفتاب از آن ماست
نور، هور، غایت حضور، هویت نمور از آن ماست
انتهای سنگ فرش راه روم دیگری است
نرو بمان که جاده هاش از آن ماست
نترس
ز تار عنکبوت شب که عمق چاه از آن ماست
هبوط کن، هبوط کن
خدا از آن ماست
بهمنم همین دقیقه ها تمام میشود
و بهمنی دگر بشو
سهمگین درون قلب من بریز
که چاه تار من
در آرزوی برف نیمه شب به خواب میرود
و بهمنم تمام میشود
9 مرداد 94
- ۹۴/۰۵/۱۶