The Empire of Newverica

در تکیه چارچوب بی ژرف/ مردیست که سایه اش سپید است

The Empire of Newverica

در تکیه چارچوب بی ژرف/ مردیست که سایه اش سپید است

چیز خاصی نیست، یک عمر است که حرف میزنیم و حرف میزنیم. یک گوشه ای میگیریم، دنج و راحت و باز هم حرف میزنیم، هی بحرف زدن ادامه میدهیم تا آخرش بمیریم. چند نفس داریم که هر روز بانحطاط نزدیک ترمان میکند، حیف است که درشان فقط هوا باشد و بی صوت، حیف نیست؟

آخرین مطالب

بهمن

جمعه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۲۶ ب.ظ

تو بهمنی که لحظه لحظه بیشتر

نه آخرین نباش، باز باز، بیشتر

پک عمیق ریزشی درون شش

حمله کن به پیکرم که باز میشوی

و دست من به سوی توست، باز میشویم ما ز همدگر

طلوع کن، غروب را فرو شکن

که من کنار تو تداعی عروج میشوم

نرو، بمان، کنار من بشین، بحال زار، زار میزنیم در کنار هم

درون چاه عافیت سقوط میکنیم

و قطره های آسمان چکه چکه روی سر

تقابلی است با وجود گرم تو

نترس

هر چقدر قیر هست در درون چاه

عاقبت دو تکه نور میشویم

و در کنار هم طلوع میکنیم از دهان چاه

آفتاب از آن ماست

نور، هور، غایت حضور، هویت نمور از آن ماست

انتهای سنگ فرش راه روم دیگری است

نرو بمان که جاده هاش از آن ماست

نترس

ز تار عنکبوت شب که عمق چاه از آن ماست

هبوط کن، هبوط کن

خدا از آن ماست

بهمنم همین دقیقه ها تمام میشود

و بهمنی دگر بشو

سهمگین درون قلب من بریز

که چاه تار من

در آرزوی برف نیمه شب به خواب میرود

و بهمنم تمام میشود

 

 

9 مرداد 94

  • م. مجتاز

نظرات  (۱)

عالی مثل همیشه...
و به شدت رد شعر های مهدی موسوی در کاراتون دیده میشه. 
نمیدونم عمدی توش وجود داره یا نه...
پاسخ:
مهدی موسوی؟! آقا هر کی درباره بهمن و همزمان درباره دوست داشتن حرف بزنه رد مهدی موسوی داره؟ نکن برادر!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی