The Empire of Newverica

در تکیه چارچوب بی ژرف/ مردیست که سایه اش سپید است

The Empire of Newverica

در تکیه چارچوب بی ژرف/ مردیست که سایه اش سپید است

چیز خاصی نیست، یک عمر است که حرف میزنیم و حرف میزنیم. یک گوشه ای میگیریم، دنج و راحت و باز هم حرف میزنیم، هی بحرف زدن ادامه میدهیم تا آخرش بمیریم. چند نفس داریم که هر روز بانحطاط نزدیک ترمان میکند، حیف است که درشان فقط هوا باشد و بی صوت، حیف نیست؟

آخرین مطالب

Heart of darkness

چهارشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۴۹ ب.ظ

چرخی در دوردست افق میچرخد. هرم گرمای ظهر صورت را خراش میدهد. تکه آجری لگد خورده روی زمین است و در آستانه ی فروپاشی. چرخی در دوردست افق در جهت عقربه های ساعت میچرخد. چوبی است، مثل درشکه های قدیمی. پایه ندارد. روی هیچ، جاذبه زمین را نادیده گرفته است و میچرخد. میچرخد. میچرخد. یک دست روی هوا تاب میخورد. چرخی بدون محور و پایه میچرخد. یک دست کنده شده از بدنی ناپیدا روی هوا تاب میخورد. خون شتک میزند روی خورشید، بر عمق صحنه.

بعد همه چیز تمام میشود. یک پاره آجر، یک دست کنده، یک چرخ چرخان، هرم گرمای ظهر. همه چیز تمام میشود. همه چیز از بین میرود و تاریکی فرا میرسد و همه شان را در بر میگیرد.

پ.ن: ذهنم کمی مریض شده است.

  • م. مجتاز

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی