The Empire of Newverica

در تکیه چارچوب بی ژرف/ مردیست که سایه اش سپید است

The Empire of Newverica

در تکیه چارچوب بی ژرف/ مردیست که سایه اش سپید است

چیز خاصی نیست، یک عمر است که حرف میزنیم و حرف میزنیم. یک گوشه ای میگیریم، دنج و راحت و باز هم حرف میزنیم، هی بحرف زدن ادامه میدهیم تا آخرش بمیریم. چند نفس داریم که هر روز بانحطاط نزدیک ترمان میکند، حیف است که درشان فقط هوا باشد و بی صوت، حیف نیست؟

آخرین مطالب

ثبات

جمعه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۳۵ ق.ظ

می آیدم خواب و نمی بردم

افسانه میکندم

بوران سخت حوادثی که له نمیکندم

نفرین که میشودم جالیز زرد تقلای بی نصیب

آشوب، هی فرود، هی فراز

کابوس های بدم رؤیا ندیده شدن

پایان تلخ ماجرای خودم

آغاز میکندم

در زیر خاک سیاهی که تابوت میکَندم

زنگار من، پابوس مرقدی که منش ساخته بوده ام

راحت نمیشود، راحت نمیکند

زیر هزار فرسنگ خاک، قلبی است، میتپد

آرام و نیمه جان

مدفون قرنها زنده بگوری بی نشان

آغوش میشوم برایش و غمباد میکنم

سالهاست که تاراج شده این خاک، که پرواز نکرده ایم

دور است جان من، کجا رفت قلب من؟

زیر هزار فرسنگ وحشت، زیر هزار قرن خاک سیاه، زیر هزار تن تبعید

ماهی نشدم، شنا یاد نگرفتم، فقط سقوط، فقط غرق، بیشتر و بیشتر

پایان تلخ ماجرای خودم که منم

 

بهار 94

تهران، م. مجتاز

  • م. مجتاز

نظرات  (۱)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی