The Empire of Newverica

در تکیه چارچوب بی ژرف/ مردیست که سایه اش سپید است

The Empire of Newverica

در تکیه چارچوب بی ژرف/ مردیست که سایه اش سپید است

چیز خاصی نیست، یک عمر است که حرف میزنیم و حرف میزنیم. یک گوشه ای میگیریم، دنج و راحت و باز هم حرف میزنیم، هی بحرف زدن ادامه میدهیم تا آخرش بمیریم. چند نفس داریم که هر روز بانحطاط نزدیک ترمان میکند، حیف است که درشان فقط هوا باشد و بی صوت، حیف نیست؟

آخرین مطالب

کبودی کدر

پنجشنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۱۹ ق.ظ
The Empire of NewVericka - کبودی کدر
ما

زندگان پست زندگی

بخواب میدمیم سحر خویشتن

که شاید از طلوع دیگری نوید بر رسید

و ناله ای بلند گشت

                که آدمان

                          می رسم

دیروز با دوستی بقوت و شدت درباره شعرهایم و کلیت مسئله شعر حرف زدیم، و حرفهای بسیار جالبی زد و رسماً بیک کودتای ایدئولوژیک دست زد و تبعات آن، دامن مرا هم گرفته است و باعث تصمیماتی در من شده است که احتمالا پیگیرشان خواهم بود و تفکرات قدیم و راحت طلب و منفعت سویه را کنار خواهم گذاشت و قوی و مستحکم پای چیزی که درستتر است خواهم ایستاد. شاید هم نتیجه ندهد و این کرختی طولانی رهایم نکند. البته که خودم بآن دامن زده ام و آنرا بپا داشته ام. بعید نیست، هیچ گزینه ای بعید نیست.

انقلاب درونی چیز خوبی نیست. تبعات بدی دارد، پیامد های نچندان دلخواهی را بدنبال میکشد و من نمیدانم این وسط چه کنم. همان کودکی باشم که میان خطوط قدم میزند یا آن پیرمردی باشم که خطوط با اون قدم میزنند؟ نتیجه را فعلا نمیدانم چون هنوز تصمیمی نگرفته ام. ولی تصمیم بزودی گرفته خواهد شد و پیامدهایش مشاهده.

بخواب خود دمیده ایم سحر خویشتن. و ناله ای نیست، صدایی نیست، صوتی نیست. هیچ نیست زیر این گنبد آسمان، این کبودی کدر آلوده ی ابری. زیر طاقی که عظمت را میان هیچیت مغلوب محو میکند. میان مایی که حروف طردمان میکند. و آدمها در این مسیر زبانه میشوند بآتشی که کارش جز سوزاندن نیست. سوزاندن من. تسریع میشود هر دم، هر لحظه و مهم نیست میشود ورد زبان، مهم نیست، مهم نیست. بدرک. سرنوشت ما همین بوده است، انکار جواب نمیدهد. تک درخت بی شکوفه ای در آستانه ی بهار. همینیم. همین قرار بوده باشیم، دروغ است، دروغ و میدانم. چقدر حقیقت است، که دروغ بند بند زندگیت باشد و بند باز بی بدیل باشی.

از "فلاکت"هایم حرفهای زیادی دارم، ولی نمیزنم. نه در حوصله میگنجد، نه در حصار تاریک کلمات، و امان نمیدهد این خستگی مألوف در تار و پودمان. مردن اوقاتی واقعا دورنمای جذابتری است نسبت به این کذایی که درش دست و پا میزنیم. انصافاً، حقاً، حقیقتاً، بواقع و عینیت. و در انتها، زیر این تل بی ملاحظه دروغ، رخ کوتاهی از حقیقت خواهد بود. که بلند فریاد میزند:"مهم نیست"

نفرات
  • م. مجتاز

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی