The Empire of Newverica

در تکیه چارچوب بی ژرف/ مردیست که سایه اش سپید است

The Empire of Newverica

در تکیه چارچوب بی ژرف/ مردیست که سایه اش سپید است

چیز خاصی نیست، یک عمر است که حرف میزنیم و حرف میزنیم. یک گوشه ای میگیریم، دنج و راحت و باز هم حرف میزنیم، هی بحرف زدن ادامه میدهیم تا آخرش بمیریم. چند نفس داریم که هر روز بانحطاط نزدیک ترمان میکند، حیف است که درشان فقط هوا باشد و بی صوت، حیف نیست؟

آخرین مطالب

نفرات

چهارشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۱۳ ب.ظ
The Empire of NewVericka - نفرات

من سه نفر بودم

سه تفنگدار بی گلوله، بی سلاح

یکی به جست و جوی آرزوهایش

به آسمان رفت

با بالهای براقی که در طبقه سوم آسمان پنچر شده است

که از خدای و خدایان و ملائک و عرش و قصه هاشان بپرسد

چه شد که بدین جایگاه وحشت انگیز رسیدیم

چه شد که حوایان را بسیب ها گرایش داده آفریدید

و چه شد که بمشارکت سری روی گونه ها، آدم تبعید شد بجرم دیگری

چه شد که انهدام را فرزند شدیم

و نواده ی سقوط اسم گرفتیم

چه شد که سکوت سرد سالهاست بالینمان، پا بپای قساوتهاش پژمردیم

و سالهاست که مانده است همانجا، در گوش خداوند، بیخ بهشت و برزخ و کوفت و زهرمار

نشسته بلکه فرجی حاصل شود و رضوان جایی لابی کند، پارتی اش شود، بلکه چیزی شود

و نمیداند که خدا با ریش سپید و لباس الیاف طبیعی اش نشسته روی تخت پادشاهی اش

و دنیا را به بند کفشش احاله کرده است

اگر نسبت دادن بند کفش بخدا را کفر قلمداد نکنیم

که اگر بکنیم، ببند کفشم

از سه نفر، دومی، یکی دیگر بود که برزخی شد

از اهالی دل آزرده ی جهنمی منجمد

با عصای موسایی که در نیل غرق شد

شیپور میزد

و خانواده اش را قتل عام کرده بود

تا ببیند رنگ سرخ بدیوار خانه می آید؟

و بفهمد جهنم ذغال سوز است یا بنزین سوز؟

یک تیر و دو نشان

یک مرد و دو آرزو

سه نفر، در یک کالبد، داشتم میگفتم، نفر دومی بود.

نشست میان جنازه های لت و پار شده و با عربده ها

گنجشک ها را به هم نوازی سخیف و هم آوازی غریب بشارت داد، بعد قسم داد

چون هیچ کدام بمنقارشان نگرفتند لابه هایش را

و وقتی پلیس رسید، با آژیر و بوق و چراغ و باتوم و نور افکن و تیزر

با انگشت اتهام نشانه رفت هیکل نحیف زبان گنجشک ها را

که سبز بودند، بیش از حد معمول، بسیار مشکوک،

مسلماً گناهکار بودند آقای قاضی،

اعتراض اعتراض اعتراض

بقدر هر سه تن، وثیقه نمیخواهد، تقاص را قصاص کنید

اعتراض اعتراض اعتراض،

بلاتردید، حکم را صادر کنید، بکشید، دسته را، صندلی را، آن بیل بیلک صندلی برقی را

اعدام اعدام اعدام

صندلی شیشه ای را از زیر پایش بردارید، تیغه گیوتین را بیندازید، احترامش را بگورش بخندانید

اعدام اعدام اعدام

جیلنگ جیز قیژ ووژ، برق سه فاز درون رگها

زیر سرو ها، پای پنکه، کنار حوض، بگذار تا بچرخد، هی دور، هی دور، هی دور

نه، نچرخ، تو نچرخیدی ای دومین نفر

تو فقط حکم اعدام را برای درختان چکش زدی روی میز

من بودم، نه، من هم نبودم

من سه نفر بودم

سومی بود بجان خودم، نفر سوم

نه، خدایا، دروغ نمیگویم، تو که نمیدانی، الکی مثلاً

که پریشب

از پنکه سقفی پکیده ی اتاق آویخت به طنابی

جنازه ای را که چند ماهی میشد راه میرفت و نفس میکشید

دهنت سرویس نفر سوم، گلویم هنوز گرفته است

من سه نفر بودم

یکی صبح در آغوش تو بدنیا آمد

یکی ظهر در آغوش تو جان سپرد

یکی شب در آغوش تو بزندگی بازگشت

تا بدنیا ثابت شود که خدایی هست، در آغوش تو

من سه نفر بودم

سه سرباز بی کلاه خود

سه شکست خورده ی نجنگیده

من سه کس بودم که یک به یک

در امتداد افق محو شدم و در مسیر انهدام دویدم

و چه دویدنی بود، که پایم پرواز میکرد و سه نفری نگاه میکردم

و از شش چشم و شش گوش و شش از بسیار دیگرهای جفت نظاره گر بودم

مهاجرت کلاغ ها را

که دروغ است عکس هر چه گفته ایم و دروغ است معکوس دیگری

همه دروغ است، همه ممتنع الوجود هایی که بپیکر چرندیات کتابهای فلسفه مان چنگ میزنند

من سه نفر بودم

یکی دکارت را هجو میکرد

یکی مارکس را میپرستید

دیگری دستمال توالت کم می آورد، می آمد کتابها را جرواجر میکرد

من سه نفر بودم، عین حقیقت بود

یکی میرفت، یکی می آمد، یکی لای پتو شبها جان میداد

و آسفالت را بغل میکرد، روزی سه بار، آموکسی سیلین طور

من سه نفر بودم

که هر سه را کشتم تا در انتها

میان مثلث خونینم رقص مرگ تمرین کنم

بگو ببینم، پای راست، پای چپ، بچرخ، بچرخ، بچرخ

اعدام اعدام اعدام

برقص روی کابینت های شکسته، صندلی شیشه ای زیر پا

برقص برقص برقص

پنکه روی دور تند هنوز پا برجاست

بپا که طناب شل نشود، در بروی توی پنجره ها و همسایه ها را بیدار کنی

بچرخ بچرخ بچرخ

بجای هر سه نفری که هستم

بمیر، بمیر، بمیر

 

 

 

م. مجتاز

8/2/1394



سه برگ یک دفترکبودی کدر
  • م. مجتاز

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی