The Empire of Newverica

در تکیه چارچوب بی ژرف/ مردیست که سایه اش سپید است

The Empire of Newverica

در تکیه چارچوب بی ژرف/ مردیست که سایه اش سپید است

چیز خاصی نیست، یک عمر است که حرف میزنیم و حرف میزنیم. یک گوشه ای میگیریم، دنج و راحت و باز هم حرف میزنیم، هی بحرف زدن ادامه میدهیم تا آخرش بمیریم. چند نفس داریم که هر روز بانحطاط نزدیک ترمان میکند، حیف است که درشان فقط هوا باشد و بی صوت، حیف نیست؟

آخرین مطالب

کولاک

چهارشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۱۲ ب.ظ
The Empire of NewVericka - کولاک

باد، باران، بوی برف

نیشخند من بمرگ

روز، بوران یک نفس

شب، نفیر استخوان سوزان کرگ

شکل می گیرد ز راهی دور، طوفانی مهیب

گرد بادی محو سرما چیده با دست خدا

طرح کولاکی عظیم

انجماد آغاز میگردد نهان

در تقلای نپژمردن ز سرما سوز، برگ

میخکوب پنجره از تیزتر آواز سرد

چشم بندان تگرگ

 

 

 

2 فروردین1394

 

پ.ن: 1390، شعری داشتم با همین اسم، و همین حدود ابتدایی. که با تغییر کلی و استفاده از ایجاز، نتیجه دلخواه تر بنظر میرسد. حال آنکه قضیه بادپیماییست، فرقی ندارد چه باشد.



سه برگ یک دفترنفراتکبودی کدرنوشته بر بادناتمامآبهای سرد، آسفالت خیسچهار
  • م. مجتاز

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی