چهار
جمعه, ۷ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۳۹ ب.ظ
The Empire of NewVericka - چهار
سه برگ یک دفترنفراتکبودی کدرنوشته بر بادناتمامآبهای سرد، آسفالت خیس
غرقاب زمین، مشاعرش گم
شب پالتویی تمیز و چرکین
بر پیکره نحیف بیمار
سیگار میان دست لرزان
گرمای شدید استخوانها
تا سر زدن سپیده بیدار
خاموشی صبحدم پدیدار
یک بیت سخیف از دمی خرد
از مرگ سیاه کرگدنها
در ساعت کور کردن شعر
در لحظه طرد ماندن فکر
فاسد شدن از طریق انکار
امشب ز نیازها هیولا
بنیادْ خموش، تا گرفتار
یک دم نرود ز زخمها درد
از گرمی قلب و دست لرزان
پایان همیشگی، غروبی است
کآغوش گشوده ای پلید است
در راهرویی خموش و ساکت
نردهش غم و پلکانْش دیده است
سرما بلحاف شب تنیده است
در تکیه چارچوب بی ژرف
مردیست که سایه اش سپید است
فروردین 94
تهران
سه برگ یک دفترنفراتکبودی کدرنوشته بر بادناتمامآبهای سرد، آسفالت خیس
- ۹۴/۰۱/۰۷