The Empire of Newverica

در تکیه چارچوب بی ژرف/ مردیست که سایه اش سپید است

The Empire of Newverica

در تکیه چارچوب بی ژرف/ مردیست که سایه اش سپید است

چیز خاصی نیست، یک عمر است که حرف میزنیم و حرف میزنیم. یک گوشه ای میگیریم، دنج و راحت و باز هم حرف میزنیم، هی بحرف زدن ادامه میدهیم تا آخرش بمیریم. چند نفس داریم که هر روز بانحطاط نزدیک ترمان میکند، حیف است که درشان فقط هوا باشد و بی صوت، حیف نیست؟

آخرین مطالب

چهار

جمعه, ۷ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۳۹ ب.ظ
The Empire of NewVericka - چهار

غرقاب زمین، مشاعرش گم

شب پالتویی تمیز و چرکین

بر پیکره نحیف بیمار

سیگار میان دست لرزان

گرمای شدید استخوانها

تا سر زدن سپیده بیدار

خاموشی صبحدم پدیدار

یک بیت سخیف از دمی خرد

از مرگ سیاه کرگدنها

در ساعت کور کردن شعر

در لحظه طرد ماندن فکر

فاسد شدن از طریق انکار

امشب ز نیازها هیولا

بنیادْ خموش، تا گرفتار

یک دم نرود ز زخمها درد

از گرمی قلب و دست لرزان

پایان همیشگی، غروبی است

کآغوش گشوده ای پلید است

در راهرویی خموش و ساکت

نرده­ش غم و پلکانْش دیده است

سرما بلحاف شب تنیده است

در تکیه چارچوب بی ژرف

مردیست که سایه اش سپید است

 

 

 

 

فروردین 94

تهران



سه برگ یک دفترنفراتکبودی کدرنوشته بر بادناتمامآبهای سرد، آسفالت خیس
  • م. مجتاز

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی