The Empire of Newverica

در تکیه چارچوب بی ژرف/ مردیست که سایه اش سپید است

The Empire of Newverica

در تکیه چارچوب بی ژرف/ مردیست که سایه اش سپید است

چیز خاصی نیست، یک عمر است که حرف میزنیم و حرف میزنیم. یک گوشه ای میگیریم، دنج و راحت و باز هم حرف میزنیم، هی بحرف زدن ادامه میدهیم تا آخرش بمیریم. چند نفس داریم که هر روز بانحطاط نزدیک ترمان میکند، حیف است که درشان فقط هوا باشد و بی صوت، حیف نیست؟

آخرین مطالب

گاری چی

دوشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۲۵ ق.ظ
The Empire of NewVericka - گاری چی

گاری چی

 

روزی روزگاریه

توی یه شهر کثیف

پره از موشای چرکی و پر از صدای پیف

از میون این همه گرد و غبار

وسط خیابونای بی حصار

گاری چی داره میاد

با صدای جیر جیر چرخای خسته توی شهر مرده مون می گرده

همه جا می گرده

حتی تو کوجه ی ما

 

گاری چی این روزا هر دفّه که از کوچه ی ما رد می شه

سر راهش یه نگاهی به گدا می ندازه

که گدا شرم کنه

گاری چی بی پوله

ولی از کار گدایی بیزار

می ره باز تو دل شهر

توی جاده های غمگین بلن

تا که وای نسّه بگه به هر کسی

" کمکم کن، مرسی! "

کوچه ها رو می ره

خیابون بازارش

می کشه کلی داد از ته دل

که می رن تا ته آسـمون خدا :

" من نمک می خرم ای مردم شهر

کی میخاد که بفروشه نمک به من

می خرم سالماش و خیس شده هاش

می خرم من همه جوری نمکاش

می خرم از همه کس

حتی از ساکت ترین ساکتا

حتی از خسته ترین تنبل شهر

می خرم از همه کس

حتی سانتی مانتالا

بده در راه خدا

تا که این چیزا نرن با آشغالا "

و نمی گه به کسی

" کمکم کن مرسی! "

 

با هزار تا کار سخت و کلی هم بدبختی

می ره توی کوچه ها

کوچه هام بی انتهان

نمی شن تموم تموم تموم تموم...

شب و روز و روز و شب

می زنه باز فریاد

" نمکاتو می خرم... "

تا نگه یک وخ یه روزی به کسی

" کمکم کن، مرسی! "

 

من اگه گدا بودم

دسمو محکم محکم می گرفتم به دسش

و باهاش می رفتم هر جایی که خاس

می گرفتم یه گوشه از گاریش

و می رفتم تا به هرجایی که بود با گاری چی

تا که هیچ کدوم نباشیم تـَنا

تا که با هم برسیم به شهر رویای همه

توی این شهر غریب بی صدا

که می خونن گرگا تو گله ها

زوزه ی خوردن گوسفندای شهر

من باهاش می رفتم

سر هر کوچه و برزن پا به پاش

تا که با هم برسیم به شهر رویای همه

 

( یه جا دیدم یه کسی منتظر جیرجیر چرخاش پش در یخ زده بود

ما می رفتیم واسه اون منتظره

که دیگه یخ نزنه

تا پاشه از سر جاش و با ما همّسیر بشه )

 

می زدیم فریادا مونو با هم

همصدا، خیلی قشنگ :

" آی شما مردم شهری اسیر

ای شما مونده تو دنیای سیاتون مثه قیر

بسّه دیگه چه قده تو لونه هاتون اسیرین

خب بیاین با ما به شهر آرزو

شهرشون خیلی خوبه مثّه بهش

اونجایی که مردماش خواباشونم رنگی شده

اونجایی که ساختموناش پره گل های قشنگ

اونجایی که جاده هاش رو به صفاس

اونجایی که آب و خاکش پر آوازای دلتنگی شده

که چرا مام نمیایم تو شهرشون

که چرا مردم شهرای غریب

توی دود و ماشین و ساختموناشون اسیرن

 

بعضیا میگن به ما: « راهشون دوره آخه »

آره راهش دوره

سخته رفتن توی راهی که تهش معلوم نیس

سخته رفتن آره

شهرشون پشت کوهاس

پشت دریای بنفش

پشت صحرای پلیدی و سرِ چشمه ی شب

پشن هف دریا باید بریم با هم

زیر طاق آسمون

اون سر رنگین کمون

دروازش توی یه غاره وسط ابر سیاه

و اگه بریم ما توش

می بینیم قفل داره، کلیدش امّا که کجاس

کلیدش دست یه دیوه که سر قلّه غم

توی درّه ی امیده بغل مار دراز

و ما باید بگیریم کلیدو از دستای اون

 

راهشون دیو داره، درّه داره، مار داره

راهشون کوه داره، دریا داره، غار داره

ولی وختی برسیم

وختی که کلیدو از دستای اون دیو بگیریم

وختی قفلو وا کنیم

می رسیم به شهر رویای همه

می رسیم به شهر رویای همه

 

آخر این راه طولانی و سخ

که مثه راه رسیدن واس شاس به تاج و تخ

پره از صدای جیر جیر بلن

توی اون شهر خدا کار نداره، بار نداره

همیشه پیش ماهاس

اونجا خالی شده از شرّ و بدی

پره از شور و و نشاط و زندگی

 

شهرشون دوره ولی

من می گم می ارزه

که بریم این همه راهو برسیم به شهر رویای همه

ما با هم می ریم تا اونجا که درخ

پره از میوه های تازه شده

وختی که شکوفه هاشم باهاشن

باغچه هاشم پره از آواز آیینه شده

ما میریم با هم دیگه تا برسیم به شهر رویای همه

 

واستون می خونیم

که: " آهای مردم شهرای سیاه

با ما همراه بشید

با ما همّسیر بشید تا که بریم تو راه سخ

تا که شاید برسیم به شهر رویای همه

می رسیم وختی بریم

وختی که بخایم بریم "

 

گوش کنین صداش میاد

            صدای جیر جیراش میاد

باز داره گاری میاد از راه دور

از میون جاده های شهرمون

شهرمون سیاه شده

            آسمونش کبود شده

باروناش ترشن و برگای درختا رو زمین

مردمش تلخن و آروم و کثیف

نه مثه ما شیرینو و پر از صدا و جست و خیز

و نه مثّه ما تمیز

باز داره صداش میاد

            صدای جیر جیراش میاد

باز داره گاری میاد با هن و هن گاری چی

باز داره میاد صدای چرخای خسته و پیر

 

باز داره صداش میاد

گاری چی داره میاد

 

من می خوام باهاش برم

                                     شمام میاین؟

 

 

 

نوشته شده در تابستان 1389

باز نویسی در خرداد 1390

تغییر مضمون و بازتاب شعر جدید در 7 فروردین 1392

این اثر با الهام از لالایی ها و اشعار من در آوردی والدینی اندوهگین و با کمی پند و اندرز گیری از اشعار احمد شاملو نوشته شده است.

 

م. مجتاز



سه برگ یک دفترنفراتکبودی کدرنوشته بر بادناتمامآبهای سرد، آسفالت خیسچهار
  • م. مجتاز

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی